●بال های سیاه و سفید○پارت 8
از زبان ا/ت:
فردا صبح
صبح توی بغل جیمین از خواب بیدار شدم.به صوراش نگاه کردم.مثل بچه ها خوابیدا بود.خندم گرفت.میخواستم از بغلش بیام بیرون که دستاش محکم دورم حلقه شد.بهش نگاه کردم.
جیمین:کجا میری؟
گفتم:میرم آب بخورم
جیمین:برو بخور و بیا
گفتم:اخه خوابم نمیاد
جیمین:اشکال نداره بیا پیشم
گفتم باشه و رفتم آب خوردم.بعدش برگشتم رو تخت پیش جیمین.
جیمین:امروز باید برم خونه.
گفتم:نمیتونی یکم پیشم بمونی؟
جیمین:نه کار دارم.
گفتم:باشه برو.آها راستی امروز منم باید برم سر جلسات یوگا امروز نیا چون زودتر میخوام برم یه جایی.
جیمین:اوم باشه.
خواستم برم که یهو دستم و گرفت و روی پاهاش نشوند و گفت:بوس نمیدی؟
گفتم:بعدا
گفت:من الان میخوام
گفتم:نمیتونی یکم صبر کنی؟
گفت:نه
یه بوس کوچولو روی گونه اش گذاشتم که با اخم نگاهم کرد
گفت:شوخی میکنی؟من که دلقک نیستم ل/ت منطورم یه جای دیگه بود
و به لباش اشاره کرد
گفتم:جیمین!
گفت:ا/ت بس کن دیگه یه بوسه دیگه من دوست پسرتم!
یکم نگاهش کردم که فهمیدم واقعا کم مونده بغض کنه برای همین سریع لبام و گذاشتم روی لباش و بوسیدم و سریع از روی پاهاش بلند شدم و رفتم.
.لباس پوشیدم(اسلاید 2)
رفتم سمت سالن ورزشگاه.ف
وقتی کسی نبود یکم حرکات باله کردم اما دوباره سریع پاهام تیر کشید و روی زمین افتادم.
بعد کلاس یوگا یهو به فکر یه چیزی افتادم!برای همین رفتم خونه.چند دقیقه دیگه جیمین میاد.
یکم نشستم و بعد چند دقیقه زنگ خورد.
در و باز کردم و جیمین اومد داخل..
از زبان جیمین:
وارد خونه شدم داشتم با ا/ت حرف میزدم که یهو زنگ در خورد.در و باز کردم.دیدم یه نفر یه گل رز قرمز فرستاده.روی گل رز یه نامه بود.نوشته بود:دوستت دارم ا/ت
پشت نامه یه توضیحاتی بود.
محتوای توضیحات:
سلام ا/ت
منم ران...
دلم برات تنگ شده..نمیدونم هنوز من و به یاد داری یا نه اما من یادمه..هر روز که از خواب بیدار میشم آرزو میکنم به دوران عشقی که بینمون بود برگردیم..هر روز حسرت اون بوسه ها..آغوش ها رو دارم..اینکه چرا بیشتر مراقبشون نبودم..ازت محافظت نکردم..چرا تو رو از خودم روندم..به امید اینکه هنوز به من یه فرصت شروع دوباره بدی این نامه رو نوشتم
از طرف دوست پسر سابقت..ران🥀
با خوندن این شوکه شدم.به ا ت نگاه کردم و گفتم:ا/ت..این..چیه؟
ا/ت:گل رو نگاه کرد.وقتی نامه رو خوند شوکه شد.
گفتم:میشناسیش؟
ا/ت با استرس نگاهم کرد:ن..نه
کاملا مشخص بود که دروغ میگه
عصبی شدم و گفتم:ا ت دروغ نگو!
ا/ت:شاید اشتباهی فرستادن!
پوز خند عصبی زدم و گفتم:یکی با اسم تو؟بگو کیه؟ران کیه؟!
ا/ت:نمیدونم!
بغض کردم گل و انداختم زمین و رفتم توی آشپز خونه..
________________________________________________
اینم از این پارت کیوتم امیدوارم خوشت اومده باشه نظرت و بنویس🥺🎶
I love you BTS and ARMY🎶💜🔮
#فیک_عاشقانه
#بی_تی_اس
#شوگا
#درام
#تهیونگ
#جونگکوک
#جیهوپ
#جیمین
#نامجون
فردا صبح
صبح توی بغل جیمین از خواب بیدار شدم.به صوراش نگاه کردم.مثل بچه ها خوابیدا بود.خندم گرفت.میخواستم از بغلش بیام بیرون که دستاش محکم دورم حلقه شد.بهش نگاه کردم.
جیمین:کجا میری؟
گفتم:میرم آب بخورم
جیمین:برو بخور و بیا
گفتم:اخه خوابم نمیاد
جیمین:اشکال نداره بیا پیشم
گفتم باشه و رفتم آب خوردم.بعدش برگشتم رو تخت پیش جیمین.
جیمین:امروز باید برم خونه.
گفتم:نمیتونی یکم پیشم بمونی؟
جیمین:نه کار دارم.
گفتم:باشه برو.آها راستی امروز منم باید برم سر جلسات یوگا امروز نیا چون زودتر میخوام برم یه جایی.
جیمین:اوم باشه.
خواستم برم که یهو دستم و گرفت و روی پاهاش نشوند و گفت:بوس نمیدی؟
گفتم:بعدا
گفت:من الان میخوام
گفتم:نمیتونی یکم صبر کنی؟
گفت:نه
یه بوس کوچولو روی گونه اش گذاشتم که با اخم نگاهم کرد
گفت:شوخی میکنی؟من که دلقک نیستم ل/ت منطورم یه جای دیگه بود
و به لباش اشاره کرد
گفتم:جیمین!
گفت:ا/ت بس کن دیگه یه بوسه دیگه من دوست پسرتم!
یکم نگاهش کردم که فهمیدم واقعا کم مونده بغض کنه برای همین سریع لبام و گذاشتم روی لباش و بوسیدم و سریع از روی پاهاش بلند شدم و رفتم.
.لباس پوشیدم(اسلاید 2)
رفتم سمت سالن ورزشگاه.ف
وقتی کسی نبود یکم حرکات باله کردم اما دوباره سریع پاهام تیر کشید و روی زمین افتادم.
بعد کلاس یوگا یهو به فکر یه چیزی افتادم!برای همین رفتم خونه.چند دقیقه دیگه جیمین میاد.
یکم نشستم و بعد چند دقیقه زنگ خورد.
در و باز کردم و جیمین اومد داخل..
از زبان جیمین:
وارد خونه شدم داشتم با ا/ت حرف میزدم که یهو زنگ در خورد.در و باز کردم.دیدم یه نفر یه گل رز قرمز فرستاده.روی گل رز یه نامه بود.نوشته بود:دوستت دارم ا/ت
پشت نامه یه توضیحاتی بود.
محتوای توضیحات:
سلام ا/ت
منم ران...
دلم برات تنگ شده..نمیدونم هنوز من و به یاد داری یا نه اما من یادمه..هر روز که از خواب بیدار میشم آرزو میکنم به دوران عشقی که بینمون بود برگردیم..هر روز حسرت اون بوسه ها..آغوش ها رو دارم..اینکه چرا بیشتر مراقبشون نبودم..ازت محافظت نکردم..چرا تو رو از خودم روندم..به امید اینکه هنوز به من یه فرصت شروع دوباره بدی این نامه رو نوشتم
از طرف دوست پسر سابقت..ران🥀
با خوندن این شوکه شدم.به ا ت نگاه کردم و گفتم:ا/ت..این..چیه؟
ا/ت:گل رو نگاه کرد.وقتی نامه رو خوند شوکه شد.
گفتم:میشناسیش؟
ا/ت با استرس نگاهم کرد:ن..نه
کاملا مشخص بود که دروغ میگه
عصبی شدم و گفتم:ا ت دروغ نگو!
ا/ت:شاید اشتباهی فرستادن!
پوز خند عصبی زدم و گفتم:یکی با اسم تو؟بگو کیه؟ران کیه؟!
ا/ت:نمیدونم!
بغض کردم گل و انداختم زمین و رفتم توی آشپز خونه..
________________________________________________
اینم از این پارت کیوتم امیدوارم خوشت اومده باشه نظرت و بنویس🥺🎶
I love you BTS and ARMY🎶💜🔮
#فیک_عاشقانه
#بی_تی_اس
#شوگا
#درام
#تهیونگ
#جونگکوک
#جیهوپ
#جیمین
#نامجون
- ۱۰.۵k
- ۲۶ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط